صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

افطاری

خب تصمیم بر این شد امشب بریم پارک و میزبان افطاری باشیم.

با مادر شوهر و خواهر شوهر تماس گرفتم و اطلاع دادم که میریم پارک ولـــــــــی دستم به گوشی نرفت که به جاری زنگ بزنم گفتم مثل همیشه با خنده میخواد حرفشو بزنه و انتقاد کنه که چرا پارک!!! از خواهرشوهر خواستم که بهشون خبر بده.

یه سری از کارهارو دیشب انجام دادم..مثل ژله و سالاد الویه و... وسایل بیرون هم آماده کردم. زیرانداز و پشتی هم گذاشتم صندوق عقب. بقیه کارا هم زودی انجام میدم و آماده میشیم.

به امید یک مهمونی خوب و شاد. امیدوارم همه چی طبق برنامه پیش بره.

نظرات 1 + ارسال نظر
یِ خانومِ شاد! جمعه 20 تیر 1393 ساعت 01:53 http://manoabi.blogsky.com

چقدر خوب ک رفتید پارک
خیلی میچسبه ک پارک رفتن برا افطاری
چ جاری بد سلیقه ای

آره خیلی چسبید و خوش گذشت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.