چندروزی میشه که کامپیوتر دخترگلم مشکل داره، کیس رو دادیم به عموجان تا مشکل رفع بشه. وقتی فاطمه ام از خواب بیدار شد و کیس رو ندید...شدیدا گریه کرد و دچار انفجار عمیقی شدیم..صدها بار توضیح دادیم که عزیزم دخترم گلم بعد از ظهر میریم کیس رو می گیریم..با گریه می گفت که عمو اینا خودشون کامپیوتر دارن چرا کامپیوتر منو دادین بهش..واسه عمو قدیمی بوده کثیف شده حالا با کامپیوتر من عوضش میکنه!!!!!
بعد از ظهر رفتیم مهد...دیدیم دخترک شاد و خندان داره میاد و جایزه اش که یک بسته مدادرنگی بود رو محکم تو دستش گرفته. گفتم الان میریم خونه عمو کامپیوترو می گیریم..یعنی دیگه با وجود مداد رنگی و شنیدن حرف من..یه لحظه حتی یه لحظه ی خیلی کوچیک روی صندلی ننشست و مدام شعر و آواز می خوند.
نکته قابل توجه این بود که جایزه رو توخونه عمو نیاورد و موقع خداحافظی زودی رفت توماشین و از دور جایزه رو به همه نشون میداد..بهش میگم بیا جایزه ات رو به عمو نشون بده... میگه نه کامپیوترمو خودم آمدم گرفتم حالا جایزه مو برمیدارن!!!
جیگگر این دخمل ناز رو قوبون بشم .
من عاشق این شیرین زبونی های دخترونه ام.
راستی تاریخ ختم بسم الله شد از روز شنبه . این جوری تعداد بیشتر میشه . انشالله همه هم توی ثوابش شریک میشن.
دخملی رو ببوس ازاون بوس محکما ..
ممنونم عزیزم سلامت باشی. وااای انشاالله یه دختر شیرین زبون خدا بهت بده
ممنونم فافا جونم