صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ
صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

فرصت

فرصت کافی ندارم..برای فکر کردن، برای کار کردن، برای کمک به همسر، برای سوال های جورواجور دخترک، برای خودم، برای خانه و حتی آشپزخانه!

دیروز کف آشپزخانه پای سینک کاملا خیس شده بود. کل کابینت رو خالی کردم ، کف کابینت رو آب گرفته بود، مواد شوینده و سبد و آبکش.. قوطی تاید تا نصف خیس خورده! تو همچین وضعی دخترک با دیدن تاید میفرمایند که آخ جون حباب بازی کنیم!

مثلا شیر رو تعمیر! سرهم بندی کردیم که بهتر بشه و یه ظرف هم گذاشتم زیرش، تا آخر شب که چک کردم خبری نبود.

برای پنجشنبه مهمان دعوت کرده بودم..دیروز اعلام کردن که پنجشنبه این هفته روز کاری محسوب میشه، این برای من یعنی قوز بالای قوز!


دیروز خونه ی مامانم اینا جمع بودیم..خدا رو شکر خوش گذشت، با پیام های وا*یبر و لا*ین پاشایی رو شنیدم. همگی بهم ریختیم و ناراحت شدیم. تلویزیون که برنامه خاصی نداشت، ولی شبکه ی آنطرف تمام آهنگها و کنسرت های پاشایی رو پخش کرد. هر کسی با هر آهنگ یه خاطره داشت.. ولی من با بعد آهنگ ماه عسل بقیه آهنگها هم شنیدم. روحش آرام و شاد..


بعد از ظهرم طبق همان پیام ها رفتیم خیابان هاش*می ، فضای سنگین بود..خیلی غمگین بود. خیلی هم شلوغ بود، همه با هم آهنگ یکی هست رو می خوندند..جاده ی یکطرفه.. طفلک دخترکم ترسید و زودی رفتیم خونه.


امروزم که خیلی بی حوصله ام

قصد داشتم کلی تعریف کنم که این تعطیلات چجوری گذشت ولی از دیشب گلوم درد می کنه و امروز خیلی بی حوصله ام!!

آبلیمو عسل خوردم..خود درمانی هم شروع کردم، قرص سرما خوردگی + آموکسی سیلین.

فعلا بفرمایید شله ی مشهدی نذری برادر همسر و آش همسایه ، تا بعد.





این روزها بیشتر صحبت از محرم و هیئت و مراسم عزای امام حسین است.

شده بعضی وقتا که از مصیبتهای کربلا و عاشورا حرف زده میشه به عمق مصیبت هم فکر کنیم؟

الهی که هیچ کسی داغدار عزیزش نباشه، اما وقتی عزیزی از دست میدیم اون هم با روشهای معمول دنیایی چقدر بهم میریزم.تصور کنید تو یه روز ، تو یه واقعه ، تو یه اتفاق این همه مصیبت رو آدم یه جا ببینه.این هم چه مصیبتی...

بزرگ ، جوان و حتی شیرخواره ...

اون هم به چه صورتی، به چه شکلی ...

کاش بشه تو این شب و روزا همونطور که تو خیلی از مراسم و هیئتا شور بپا میشه بتونیم به درک بخشی از این مصیبتها نزدیک بشیم . اون وقته که وقتی میخوام بگیم و یا وقتی میشنویم که میگن " امان از دل زینب . . " کمی متوجه عمق مصیبت شده باشیم و اون که چه تحملی داشت این بانوی بزرگوار و البته چه صبری . . .


عزاداریاتون قبول باشه. .

خیلیا چشم انتظار دعاهامون هستن..

فراموششون نکنیم


التماس دعا


آخر هفته

حال خوبی در آخر هفته بر ما حاکم بود.

دوچرخه سواری نرفتیم ولی یک ساعتی را در پارک گذراندیم و هوای تازه استشمام کردیم..با دخترک بدو بدو کردیم و روحیه ای که میخواستم حسابی تازه شد خدا رو شکر

هایپر رفتیم و کلی خرید کردیم..هر بار که میرم هایپر باید همه ی بخش ها رو ببینم. خیلی کم پیش میاد قفسه ای اجناسش تکراری باشه مگر لوازم خانگی و ظرف و ظروف..

تنها بخشی که نظر منو جلب می کنه بخش خوراکی هاست.. خرید کیک و بیسکویت برای تغذیه دخترک که همیشه محفوظ است. برای خونه هم حبوبات و خشکبار خریدیم.

وقتی قرار میشه دوست خانوادگی پنجشنبه شب بیان خونه، یعنی در عرض چند ساعت کل خونه بسیار مرتب و خلوت میشه..یعنی با نگاه به آشپزخانه خلوت انرژی دریافت میشه..وسایل پذیرایی روی میز چیده میشه..قهوه برای مهمانان آماده میشه..

وقتــــــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــی

تماس میگیرن عذر خواهی میکنن که نمیتونن بیان البته با انرژی مثبت و شوخی و خنده..تاکید کردن که خونه رو مرتب بمونه بعدا خدمت میرسن!

ما میمونیم و یه خونه مرتب با قهوه و کیک و میوه.. این هفته از خونه کلی انرژی می گیرم و خیلی خوشحالم.

قهوه خوردن سه نفره توی خونه مرتب ، بی هیچ دغدغه فکری خیـــــــلــــــی میچسبه.. دوست عزیز ممنونم بسیار لذت بردم از فضای مرتب سه نفره