صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ
صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

امشب را که قدر است قــــــــــــدر بدانیم

روزهای ناب این ماه ناب که هر روز و شبش می ارزد به هزار ماه ، همانطور دارند می گذرند.امشب محتمل ترین شب است به قدر بودن.شبی که سرنوشت یک سال ما در آن شب نوشته می شود.همان شبی که خدا فقط منتظر یک بهانه است، فقط یک بهانه تا بار دیگر بخاطر این مخلوق خاکی به فرشتگان خود ببالد و بگوید "همانا من میدانم آن چیزی را که شما نمیدانید".


دوستان، یکی از شاه کلیدهایی که میشه این روزا استفاده کرد در گفتار یکی از بزرگانه.

آقا مجتبی تهرانی . .

در یکی از مراسم شب قدر گفتن که امشب برای دیگران دعا کنیم چرا که هزار بار قوی تر از دعایی که خودمون برای خودمون میکنیم و نفعش خیلی بیشتر از دعایی که برای خودمون انجام میدیم.

امشب خیلیا چشم براه هستن.چشم براهه یه دعا که از یه نفس گرم بیرون میاد.

بیاین امشب با این شاه کلید در خونه خدا بریم.

اطرافیانمون رو فراموش نکنیم مخصوصا اونایی که ازشون احیانا کینه ای به دل داریم.

آقا مجتبی تهرانی میگفتن: من تو این شبا اول بخدا میگم.خدا من همه اون کسایی رو که به من بد کردند امشب بخشیدم و ازشون گذشتم و واقعا هم ازشون میگذشتم.بعد بخدا میگفتم که : خدا اگه تو منو نبخشی که من از تو بخشنده تر میشم و این غیر ممکنه.پس حتما تو منو میبخشی.

امشب رو راحت از دست ندیم.امشب رو قــــــــدر بدونیم و توشه یک سال پر از خیر و برکت رو بگیریم برای خودمون و همه اون کسایی که دوسشون داریم و همه اون کسایی که حتی دلمونو شکستن.


التماس دعا

شبی که یک سال منتظرش بودیم...

ماه رمضان از نیمه گذشت و امشب اولین شب از شبهای پر فیض قدر است.همان شبی که یک سال منتظرش بودیم تا بیاید و بخواهیم از خدا توشه یک سال زندگی پر برکت را.

خدایا؟!

در دو چیز هیچ شکی ندارم،  اول اینکه خوب میدانم میهمان خوبی برایت نبودم و تا همینجا هم با لطف و کرامت تو آمده ام و دوم اینکه خوب میدانم بهترین میزبانی بودی که در تمام عمرم دیده ام و خواهم دید.


خدایا؟!

در این شب مثل همیشه با دستان خالی به سویت می آیم چرا که خود خواستی و خود گفتی که در هر حال به سویت بیایم.خوب میدانم ، خیلی خوب میدانم لطفت را اندازه ای نمیتوان در نظر گرفت.امشب لطفت را بر ما و همه کسانی که به امیدی دست بر آستان تو بالا میبرند نازل کن تا قدر بدانیم شب قدر دیگری را و قدر بدانیم این فرصت ارزشمند را.


برای همدیگر دعا کنیم . . .


............................................................................................

دیشب همسرجان بعد از افطار رفت تو اتاق و گفت که یکمی دراز میکشه و میاد. ما هم منتظر موندیم. . .هی منتظر موندیم اما آقای همسر نیومد که .بالاخره دلم طاقت نیاورد و رفتم تو اتاق و دیدم آروم رو تخت دراز کشیده.نگاهش کردم مثل همیشه نبود.استراحتش خیلی طول کشیده بود.

آروم بیدارش کردم و با کمی صحبت فهمیدم که بلهههه آقا قلبشون درد میکنه و هیچی به ما نمیگن!!

همسرجان گفت که امروز یه خورده زیاد خوردم شاید از اون باشه. البته قبلا هم اینطور شده بود و تپش قلبش بالا رفته و دکتر هم که نمیره میگه خودش خوب میشه چیزی نیست!!

فشارشو گرفتم دیدم ده و نیم ِ  زولبیا و بامیه آوردم چندتا با هم خوردیم که فشارش بیاد بالا. کمی بهتر شد اما همش بی حال بود تا سحر همش دعا میکردم که زود خوب بشه. آخه وقتی که اینطوری میشه کاملا تاثیر میزاره تو همه رفتاراش!! نه شیطونی میکنه نه بقول خودش ورجه وورجه با دخترک!! آروم یه جا میشینه یا میخوابه

خدارو شکر برای سحر که بیدار شدیم حالشو پرسیدم و نگاش کردم. بهم نگاه کرد و آروم پیشونیمو بوسید و گفت خوبم.

آه ه ه ه  یه نفس راحت کشیدم و خدا رو شکر کردم.

صبحم خدا رو شکر خوب بود..الانم که تماس گرفتم میگه خوبم.

خدایا شکرت

گردش سه نفره

وقتی آدم حالی به اون بدی داشته باشه فقط یه دخترک شیطون میتونه حال مامانی رو خوب کنه. دیشب بعد از افطار دیدم آماده شده..تل مرواریدی اش رو گذاشته روی موهای مشکی اش..عینک صورتی بدون شیشه  مثلا مطالعه رو گذاشته روی چشماش..اولین شالی هم که دم دستش بوده سرش کرده و میگه بریم بیرون

همسرجانم بدون هیچ حرفی خیلی زود آماده شد و گفت آره خیلیم خوب..میریم یه هوای تازه می خوریم و حال و هوامون عوض میشه.

واینطوری میشه که خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو می کنم حالم خوب میشه برای این خوشبختی سه نفره.

همسرم و دخترک مهربونم خیــــــــلی خیــــــــــلی ازتون ممنونم.


عیدتون مبارک.انشاالله روز خوب و لحظات شادی در کنار خانواده داشته باشین.


حال بد

امروز اول هفته ست ولــــــــــــی من هنوز توهفته قبل موندم..

امروز شنبه ست و یه شروع جدید.. ولــــــــــــــــی من اصلا حال خوبی ندارم..

امروز باید خیلی شاد و پر انرژی باشم ولــــــــــــــی نیستم..


خیلی سخته که توی جمع باشی و خیلیم خوشحالی و همش توی دلت به خاطر این حال خوب داری خدا رو شکر می کنی ولـــــی یهــــــــــــــــــــو یکی از بهترین نزدیکانت خیلی سریع حرفاشو میزنه و ازت انتقاد می کنه و تو فقط مات و مبهوت نگاه می کنی و یه لبخند زورکی رو روی لبات نگه می داری..

می خوای توضیح بدی ولی انگار داری کارتو توجیه می کنی و اوضاع بدتر میشه..فقط بغض می کنی و چشمات قرمز میشه ولی مجبوری که لبخندتو حفظ کنی..

در آخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر

منتظر میمونی تا دخترک و همسر بخوابن..خودت و خودت و خودت.. پیش خدای خودت یه دل سیر گریه می کنی..


خدایــــــــــا تو که از دل من، فکر من و نیت من خبر داری..خدایا اگر همه تو ذهنشون حتی فقط یه لحظه به رفتار من شک کنن.. فقط تو می‌دونی که من اصلا رفتارم از روی قصد بد و لج و لجبازی نبوده.. پیش تو روسفیدم خدا.. پیش تو خیالم راحته..


خدایـــــــــــــــا بغــــلـــــم کــــــن..دلم یه عـــــــــــالـــــــمــــه گریـــــــــــــه می خواد..

فوتو افطاری

خدارو شکر دیشب تونستیم جای خوبی پیدا کنیم که همه خانواده کنار هم باشیم.

موقع رفتن همه چیز را دوباره چک کردم تا کم و کسری نباشه و مجبور بشم نیشخندهای جاری رو تحمل کنم! هر چند آدم بهانه گیر خودش میتونه هر چیزی رو بهانه کنه. ( شاید بعدا جزئیات مهمانی را بنویسم شایدم ننویسم تا فراموش کنم! )

گل های یکی از ژله ها ظریف شد ولی اون یکی رو دوست داشتم.

پ.ن: همه چیز منهای فلانی خوب بود خداروشکر..خوش گذشت.


+++ محیای عزیز تبریک میگم. خدایـــــا بـــــــی نهایت ســــــپــــــــــــاس