مهمون اومد برامون..مهمون های تقریبا ناخوانده. البته همه اطلاع داشتند ولی من و همسر دیرتر از همه مطلع شدیم، فقط 4ساعت قبل از رسیدن مهمان ها.خاله ی همسر بهمراه دختر، داماد و نوه.
هر وقت که مهمون میاد من شدیدا دستپاچه میشم.مرتب کردن و سروسامون دادن آشپزخونه، اتاق خواب، اتاق فاطمه برای مهمان و گردگیری و خرید و خرده کاری های دیگه برای من کار راحتی نیست، اصـــلا کار راحـــــتـــی نیســــــت!
همیشه دچار سردرگمی میشم و دقیقه ها باید بشینم و فکر کنم. همیشه هم همسر باهام صحبت می کنه و خودش برای شروع یه گوشه ی کارو می گیره. هرچند که خاله خانم بسیـــــار مهربان هستند و همیشه تو کارهای خونه کمک میکنن. خاله خانم برای بدرقه ی مادرهمسر آمدن و بیشتر آنجا میمونن ولی خب ما هم باید میزبان خوبی باشیم.
دیروز با وجود اینکه فهمیدیم باید خونه رو مرتب کنیم ولی ما هم برای استقبال رفتیم خونه مادرهمسر و تا شب همونجا موندیم. خاله گفتن تا زمان بدرقه مادر پیششون میمونن. از امروز عصر که میرم خونه باید یه جای خونه رو مرتب کنم.
پ.ن.1 : دخترکم خواهش می کنم تو مرتب کردن اتاقت به مامانی کمک کن