صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ
صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

خستگــــــــی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آخر هفته فوتبالی با یک مصدوم!

تعطیلات خوبی را پشت سر گذاشتیم. جمعه با خانواده خواهر شوهر و برادر شوهر رفتیم پیک نیک. گشتی زدیم..نهار خوردیم..سرگرمی خاصی نداشتیم..نه والیبال نه وسطی..یهو پسر خواهر شوهر توپ چهل تیکه اش را از ماشین آورد. دیگه تب جام جهانی و پیشنهاد فوتبال..تعداد آقایون به حدنصاب نرسید..ما هم وارد بازی شدیم

خواهر شوهر دروازه بان ومنم دفاع که مثلا فعالیت زیادی نداشته باشیم ولی من تا خط حمله پیش می رفتم

خیلی خوش می گذشت و می خندیدیم..تیم حریف هم که می دید دفاع و دروازه بان حواسشون به بازی نیست حملات رو بیشتر کردن..شوت اول رو خواهرشوهر دریافت کرد..توپ برگشت و برادر شوهر شوت دوم رو گوشه دروازه فرستاد..خواهر شوهر هم پرید توپ رو دفع کرد و با مچ پا اومد پایین..پاشون پیچ شد..دیگه مصدوم رو از بازی خارج کردیم.دیروز رفتیم احوالپرسی. پاشون آسیب دیده و خیلی متورم شده و امروز میرن دکتر. انشاالله که زودی خوب بشه و خاطرات خوش فوتبال بهمون بچسبه 

پینوشت: بچه ها متشکریم..به قول فردوسی پور «چقدر خوبیم ماااااااا»


 

سیــــــب

خدارو بابت همه نعمت های رنگارنگش شکر می کنم. فصل میوه های رنگارنگ هم داره میاد و همچنین سیب که من خیلی دوست دارم. ناگفته نماند که عاشق سیب های سبز و ترش پاییزم.

من چند روزی میشه تره بار نرفتم و از وجود سیب بی خبر بودم. دیشب خونه مادر شوهر با دیدن سیب خیلی ذوق کردم، مادر شوهر هم که میدونن من سیب دوست دارم، اینها رو به من دادن


پ.ن: دیشب تا میخواستیم از مهمانی برگردیم فوتبال شروع شد و دو نیمه را همونجا تماشا کردیم.خدا رو شکر که نباختیم. صبح هم ساعت 8 آقای همسر امتحان داشته و ما یکم خواب موندیم.


مهمان

مهمون اومد برامون..مهمون های تقریبا ناخوانده. البته همه اطلاع داشتند ولی من و همسر دیرتر از همه مطلع شدیم، فقط 4ساعت قبل از رسیدن مهمان ها.خاله ی همسر بهمراه دختر، داماد و نوه.

هر وقت که مهمون میاد من شدیدا دستپاچه میشم.مرتب کردن و سروسامون دادن آشپزخونه، اتاق خواب، اتاق فاطمه برای مهمان و گردگیری و خرید و خرده کاری های دیگه برای من کار راحتی نیست، اصـــلا کار راحـــــتـــی نیســــــت!

همیشه دچار سردرگمی میشم و دقیقه ها باید بشینم و فکر کنم. همیشه هم همسر باهام صحبت می کنه و خودش برای شروع یه گوشه ی کارو می گیره. هرچند که خاله خانم بسیـــــار مهربان هستند و همیشه تو کارهای خونه کمک میکنن. خاله خانم برای بدرقه ی مادرهمسر آمدن و بیشتر آنجا میمونن ولی خب ما هم باید میزبان خوبی باشیم.

دیروز با وجود اینکه فهمیدیم باید خونه رو مرتب کنیم ولی ما هم برای استقبال رفتیم خونه مادرهمسر و تا شب همونجا موندیم. خاله گفتن تا زمان بدرقه مادر پیششون میمونن. از امروز عصر که میرم خونه باید یه جای خونه رو مرتب کنم.

پ.ن.1 : دخترکم خواهش می کنم تو مرتب کردن اتاقت به مامانی کمک کن

یا اباصالح


بخوان دعای فرج را دعــــــــــا اثــــــر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد

بخوان دعای فرج را و عـافــیــت بـطـلـــب که روزگار بســـی فتنه زیر ســـر دارد

بخوان دعای فرج را کـه یـوسـف زهــــــرا ز پشت پرده ی غیبت به ما نظـر دارد

بخوان دعای فرج را به یاد خیمه ی سبز که آخرین گل سرخ از همه خبـــر دارد




میلاد یگانه منجی عالم بشریت، قطب عالم امکان، حضرت بقیه الله الاعظم ،

امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر تمامی عاشقان و منتظران آن امام عزیز تبریک و تهنیت باد.