صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ
صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

صندوقچه صورتی خانوم کوچولو

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

بدجنس می شوم!

من چی بگم به افرادی که نرم افزار گربه سخنگو رو طراحی کردن! ظاهر قشنگی هم که نداره فقط رو اعصاب من را میره!

برعکس من دخترک خیلی از این گربه خوشش میاد مگر اینکه با بحث و جریمه گوشی و تبلت رو برداریم.. دخترک تند تند حرف میزنه تا گربه تکرار کنه..هرچی هم میگیم دیگه کافیه، یه بازی جدید نصب کنیم، همش میشه بهونه گیری و گریه! اصلا دخترک این روزها خیلی بهونه گیر شده..هرچیزی که باب میلش نباشه حالت گریه میگیره..اونم گریه الکی و مصلحتی!!

چند روز پیش وقتی با مامانم تلفنی صحبت می کردم گوشی رو می گرفت روبروی من، گربه هم تکرار می کرد و دخترک از ته دل می خندید  

دخترک

من

مامانم

همین الان بطور جدی تصمیم گرفتم که اون گربه حذف بشه..بهانه گیری ها هم تموم میشه..آقای همسر هم امروز تا ساعت 8 کلاس دارن..پس من وقت کافی برای این عمل خبیثانه دارم و بابایی هم نیستن که نازکشی کنن!

پ.ن: وااای من چقدر بدجنس و عصبانی ام امروز!

محرم

هنوزم متعجبم از گذر زمان.. جاری تماس گرفت گفت میدونی که پنجم هر ماه مراسم داریم فقط خواستم یادآوری کنم. گفتم بله حتما خدمت میرسیم..هفته آینده دیگه؟! گفتن نخیر! فردا پنجم ماه صفر ِ!!! گفتم جدی میگی؟ مگه محرم تموم شده؟!!!

چقدر زود روزها می گذره..چقدر یهویی دلم برای محرم تنگ شد..امسال فکر می کردم بهتر تونستم استفاده کنم به روزهای محرم فکر کنم ولی بازهم چقدر زود درگیر روزمرگی ها شدم!

به شدت برای ده شب اول محرم، برای حال و هوای محرمی و برای حرمت و سنگینی اون روزها و شب ها دلتنگ شدم.

دلم تنگ شده برای  شب کوفه ... شب مسلم ... شب روضه ی سه ساله ... شب حر... شب اصغر ربابه .. شب علی اکبر ... شب سقا ... شب عاشورا ...


ورزش

هوای پاییزی رو خیلی دوست دارم، ورزش تو این هوا هم خیلی دوست دارم..حتی اگر یه ربع پیاده روی باشه و هوا خیلی سرد باشه.نـــــــفـــــــــس عــــــمـــــــــیـــــــــق خیلی می چسبه..نم نم بارون هم که باشه عالی میشه.

هر بار که قدم می زنم و نم نم بارون هم هست..تصویر و خاطرات اولین خونه مشترکمون میاد جلوی چشمام.. چقدر اون روزها شاد بودیم و بی دغدغه..دقیقا همون حس میاد توی وجودم..حس اولین ها..حس تازه بودن ها..حس نو بودن ها.. اون موقع ها از هر روز هوای بارونی لذت میبردم..وقتی پنجره رو باز می کردم و هوای تازه می اومد تو خونمون..وقتی با هر ناراحتی و خوشحالی از پنجره به پارک پشت خونه و فضای سبز کوچکش خیره می شدم.. خدا رو شکر که ناب ترین حس هم توی همون خونه تجربه کردیم..حس ناب مادر شدن..

پ.ن: دلم می خواد باشگاه ثبت نام کنم ولی هم مسیرش دوره و هم وقت زیادی می گیره. مثل بچگی های خودم که با مامانم می رفتم، باید دخترک هم ببرم تا بشینه گوشه سالن و منو تماشا کنه!

پ.ن: اگر برم، بعدباشگاه اون نـــفــــس عــــمـــیـــــق عملی میشه

مافین

پذیرایی خوب بود..همونطور که انتظار داشتم ولی نباید اولین تجربه مافین برای مهمون باشه! کیک رو خوب درست میکنم..هنوزم فکر میکنم مافین فرقی با کیک نداره ولی نمیدونم چرا اونقدر سفت شدن! کاپ کاغذی هم گرفتم با دقت همه رو آماده کردم و گذاشتم تو فر..ولی اونطوری که باید پف نکردن! اصلا این بار مافین ها میخواستن که خوب نباشن.. دوست نداشتم اصلا روی میز بذارمشون، به هرحال مهمون چندوقتی یه بار میاد ، زیاد خورده نشد..خیلیم بهتر، چون من خودم مافین دوست دارم بهتر شد که بیشترش برای خودمون موند..
فهمیدم ک عیب کار چه بود..پیمانه آرد رو پر پر کردم، و مهمتر از اون زمان آماده سازی یک ساعت طول کشید! خب حق داشتم کارهای دیگه ام همزمان انجام می دادم.
پیشنهادی راجع به نکات مافین دارین می پذیرم..یعنی برای تجربه اول باید پودر آماده ی مافین می گرفتم؟!!

فرصت

فرصت کافی ندارم..برای فکر کردن، برای کار کردن، برای کمک به همسر، برای سوال های جورواجور دخترک، برای خودم، برای خانه و حتی آشپزخانه!

دیروز کف آشپزخانه پای سینک کاملا خیس شده بود. کل کابینت رو خالی کردم ، کف کابینت رو آب گرفته بود، مواد شوینده و سبد و آبکش.. قوطی تاید تا نصف خیس خورده! تو همچین وضعی دخترک با دیدن تاید میفرمایند که آخ جون حباب بازی کنیم!

مثلا شیر رو تعمیر! سرهم بندی کردیم که بهتر بشه و یه ظرف هم گذاشتم زیرش، تا آخر شب که چک کردم خبری نبود.

برای پنجشنبه مهمان دعوت کرده بودم..دیروز اعلام کردن که پنجشنبه این هفته روز کاری محسوب میشه، این برای من یعنی قوز بالای قوز!